جدول جو
جدول جو

معنی دل نژند - جستجوی لغت در جدول جو

دل نژند(دِ نِ /نَ ژَ)
غمین. غمگین. افسرده. دل افسرده.
- دل نژند شدن، غمین شدن:
سپهبد ز شیروی شد دل نژند
برآشفت و گفت ای بداندیش زند.
اسدی.
- دل نژند کردن، غمگین کردن:
کند کاهلی مرد را دل نژند
در دانش و روزی آرد به بند.
اسدی.
رجوع به دل نژند ذیل نژند شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل پسند
تصویر دل پسند
پسندیده، مرغوب، آنچه انسان بپسندد و از آن خوشش بیاید
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
دل نهاده شده. از عالم (از قبیل) پیشنهاد که به معنی پیش نهاده شده است. (آنندراج). توجه. دقت. مواظبت. (ناظم الاطباء) ، دل نهاده. دلبسته. تسلیم. پذیرا:
دل نهاد قفس جسم نمی شد صائب
دل سرگشته اگر راه بجایی می داشت.
صائب (از آنندراج).
بسته ام چشم امید از مهربانیهای خلق
دل نهاد زخم بی مرهم بسان مجمرم.
کلیم (از آنندراج).
به ظاهر ارچه رود بر زبان حکایت حج
دلی به کعبه نبندم که دل نهاد بتم.
مسیح کاشی (از آنندراج).
تا صلاحدید آن حضرت نباشد اعتباری را نمی شاید و مردم هم دل نهاد نمی شوند. (علامی شیخ ابوالفضل از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل پسند
تصویر دل پسند
مرغوب، پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار